جدول جو
جدول جو

معنی سر گذر - جستجوی لغت در جدول جو

سر گذر
سر کوچه، کوی، محله
تصویری از سر گذر
تصویر سر گذر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهگذر
تصویر رهگذر
راه، گذرگاه، عابر پیاده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ ذَ)
مرکّب از: بی + گذر، بی مجرایی که از آن بگذرد. بدون شاهراه که جهتی معین برای گذشتن ندارد، بدبخت، بی نصیب. بی بهره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ گَ)
ناقد. صراف
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ ذَ)
عابر. گذرنده. غیرساکن. نماندنی. غیرجاوید. مقابل جاوید:
نزاید بجز خاک را جانور
سرای سپنجی ست و ما برگذر.
فردوسی.
کنم آفرین بر جهان سربسر
که او را ندیدم بجز برگذر.
فردوسی.
گر آید به زشتی گمانی مبر
که این مرزبانی بود برگذر.
فردوسی.
که آنست جاوید و این برگذر
تو از آز پرهیز و انده مخور.
فردوسی.
و رجوع به برگذار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ ذَ)
مقام و مسکن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پسر گیر
تصویر پسر گیر
پسری که دیگری او را بجای پسر خود گرفته است متبنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگذر
تصویر برگذر
عابر، گذرنده، نماندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهگذر
تصویر رهگذر
مسافر و سیاح، عابر، آنکه از جائی عبور کند
فرهنگ لغت هوشیار
بالای در سر آستانه خانه، اطاقی که بالای در خانه ساخته شده باشند سر دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر گر
تصویر پسر گر
بوجود آورنده پسر موجد پسر پسر درست کن
فرهنگ لغت هوشیار
کله الاغ راس الحمار، آنکه بی موقع جایی آید و مزاحم شود مزاحم، بی حیا بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر پر
تصویر سر پر
تفنگ یا توپی که گلوله یا ساچمه را از سر آن داخل کنند مقابل ته پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگذر
تصویر سرگذر
سرکوچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گر
تصویر در گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در گیر
تصویر در گیر
گرفتار، مشغول، آغاز زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره گر
تصویر سره گر
ناقد، صراف
فرهنگ لغت هوشیار
پایور شهربانی برابر سروان (درارتش)، توضیح: این کلمه مدتی محدود در زمان اعلیحضرت رضا شاه متداول شد ولی بعد متروک گردید و اکنون سروان بجای آن مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از تخته هایی که زیر تیر سقف گذارند، قسمی از تیر که از ساختمان بیرون ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که بر همه اسبان مقدم بندند اسب سر طویله، میر آخور رئیس اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهگذر
تصویر رهگذر
((رَ گُ ذَ))
معبر، گذرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخگر
تصویر سرخگر
ائوزین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفر گذار
تصویر سفر گذار
آژانس مسافرتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رهگذر
تصویر رهگذر
عابر
فرهنگ واژه فارسی سره
آبراهه، جدول، جو، کانال، نهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اضافه بر سازمان، بیش از مقدار مقرر
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگام ظهر، ظرگدر
فرهنگ گویش مازندرانی
لبالب، سرریز کردن مایعات، مواد شوینده ی موی و سر
فرهنگ گویش مازندرانی
سر در گم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان زوار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرمنشأ و محرپک اصلی، سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گدار، محلی از رود که به سبب عمق کم، جهت عبور مناسب است
فرهنگ گویش مازندرانی
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی